قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۲۱
پارت #۲۱
باران همچنان شدیدا میبارید و صدای قطرات باران تمام قبرستان را پر کرده بود ، جئی به آرامی درب عمارت را شکست و وارد شد .
با هر قدمی که جئی برمیداشت حرف هایی که آیزاس در مسیر بهش گفته بود رو به خاطر میآورد .
[(بهش میگن آقای ثارون ، مالک قبرستان و رستوران های زنجیره ای و بیمارستان شخصی که ما داخلش بودیم)]
آیزاس قبلا به جئی گفته بود صاحب این خانه کیست.
[(آقای ثارون سه تا تجارت به ظاهر بی ربط رو مدیریت میکنه اما یادته بیمارستان چقدر غیر عادی بود ؟ ، مسئله اینه که آقای ثارون کسب و کار اصلیش قاچاق اعضای بدنه و چه روشی بهتر از بیمارستان؟)]
جئی در عمارت قدم میزد و به قاب عکس های روی دیوار و اطراف عمارت نگاه میکرد و باز هم به حرف های آیزاس فکر میکرد .
[( آقای ثارون بدون هیچ محافظی داخل عمارت پدریش زندگی میکنه و تمام دارایی اون همانجاست اگه بکشیمش عملا به گنج رسیدیم)]
در نهایت جئی به طبقه بالای عمارت رفت اما ناگهان متوقف شد و سوالی از خودش پرسید:
[آیزاس اینارو از کجا میدونه؟]
از طرف داخل محوطه قبرستان آیزاس و نامورو تنها بودن و نامورو با خشم و عصبانیتی که از قبل به آیزاس داشت از پشت سر به سمتش حمله کرد ، در موقعیتی که آیزاس هیچ شانسی برای دفاع نداشت نامورو با تیکه شیشه مستقیم گردنش را هدف گرفت.
ادامه دارد ....
#متن #رمان #داستان
باران همچنان شدیدا میبارید و صدای قطرات باران تمام قبرستان را پر کرده بود ، جئی به آرامی درب عمارت را شکست و وارد شد .
با هر قدمی که جئی برمیداشت حرف هایی که آیزاس در مسیر بهش گفته بود رو به خاطر میآورد .
[(بهش میگن آقای ثارون ، مالک قبرستان و رستوران های زنجیره ای و بیمارستان شخصی که ما داخلش بودیم)]
آیزاس قبلا به جئی گفته بود صاحب این خانه کیست.
[(آقای ثارون سه تا تجارت به ظاهر بی ربط رو مدیریت میکنه اما یادته بیمارستان چقدر غیر عادی بود ؟ ، مسئله اینه که آقای ثارون کسب و کار اصلیش قاچاق اعضای بدنه و چه روشی بهتر از بیمارستان؟)]
جئی در عمارت قدم میزد و به قاب عکس های روی دیوار و اطراف عمارت نگاه میکرد و باز هم به حرف های آیزاس فکر میکرد .
[( آقای ثارون بدون هیچ محافظی داخل عمارت پدریش زندگی میکنه و تمام دارایی اون همانجاست اگه بکشیمش عملا به گنج رسیدیم)]
در نهایت جئی به طبقه بالای عمارت رفت اما ناگهان متوقف شد و سوالی از خودش پرسید:
[آیزاس اینارو از کجا میدونه؟]
از طرف داخل محوطه قبرستان آیزاس و نامورو تنها بودن و نامورو با خشم و عصبانیتی که از قبل به آیزاس داشت از پشت سر به سمتش حمله کرد ، در موقعیتی که آیزاس هیچ شانسی برای دفاع نداشت نامورو با تیکه شیشه مستقیم گردنش را هدف گرفت.
ادامه دارد ....
#متن #رمان #داستان
- ۲.۷k
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط